محل تبلیغات شما

در خیالات خودم در زیر بارانی که نیست
می رسم با تو به خانه، از خیابانی که نیست

می نشینی روبرویم، خستگی در می کنی
چای می ریزم برایت، توی فنجانی که نیست

باز می خندی و می پرسی که حالت بهتر است
باز می خندم که خیلی، گرچه می دانی که نیست

شعر می خوانم برایت، واژه ها گل می کنند
یاس و مریم می گذارم ، توی گلدانی که نیست

چشم می دوزم به چشمت، می شود آیا کمی
دستهایم را بگیری ، بین دستانی که نیست

 

چرا عاقل کند کاری ؟؟؟؟

دیگر اینجا کسی به تو خوشامد نخواهد گفت

یاس و مریم می گذارم ، توی گلدانی که نیست

توی ,، ,برایت، ,گذارم ,مریم ,گلدانی ,که نیستمی ,و مریم ,گلدانی که ,می گذارم ,مریم می

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

دل نوشته های من آشنایی باشغل راننده کامیون